سال 2012 ميلادي؛ ترس از پايان
سال 2012 ميلادي؛ ترس از پايان
سال 2012 ميلادي؛ ترس از پايان
نويسنده: اي.سي. کراپ
ترجمه: شادي حامدي آزاد
ترجمه: شادي حامدي آزاد
دنيا در روز 21 دسامبر سال 2012 (آغاز و زمستان 1391) به پايان نخواهد رسيد! اما شايد همين حالا هم باشند کساني از دوستان و اقوام شما که فکر مي کنند اين اتفاق مي افتد. اين هم جوابي براي آنها.
سال 2012 ميلادي مانند افرادي که اسمشان بد در مي رود شايعات و حرف و حديث هاي ترسناکي درباره اش پراکنده شده است. تا همين حالا بيش از نيم دوجين کتاب ترس هاي نجومي درباره ي آخر الزمان 2012 را به علاقه مندان مشتاق در بازار عرضه کرده اند. فيلم سينمايي جديدي که از جمعه دوم آبان امسال بر پرده ي سينماهاي جهان به نمايش درآمد فيلم 2012 بود؛ فيلم حادثه اي 200 ميليون دلاري که ظاهراً چنان طراحي و اجرا شده که رکورد همه ي نمايش هاي حادثه اي را بشکند: با صحنه هايي از ترَک خوردن قاره ها، سقوط شهاب سنگ ها، سوختن شهرها، و موجي از سونامي که هواپيمايي را به سوي ساختمان کاخ سفيد پرتاب مي کند. شعار فيلم چنين است: «حقيقت را دريابيد.» و در خبرها آمده که دو فيلم بزرگ ديگر نيز درباره ي آخر دنياي سال 2012 در حال توليد است.
اگر در اينترنت گشت بزنيد در مي يابيد که چرا اين همه به اين موضوع توجه مي شود. تمدن باستاني مايا ساکن در مکزيک و گواتمالا تقويمي داشتند که به زودي طومار زمان را در هم مي پيچد، منظومه شمسي را با قلب کهکشان هم خط مي کند، و سياره ي سرگرداني را در مسير برخوردي نابود کننده با زمين قرار مي دهد. يک تقويم باستاني و اين همه کار!
هيچ کدام از اين ها حقيقت ندارد. هر چند، مردم در اطراف شما احتمالاً کمي مي ترسند که نجوم جديد و رازهاي تمدن مايا براي رسيدن به پايان دنيا دست به يکي کرده باشند! اگر مردم بفهمند که شما منجم هستيد، خيلي زود در اين باره از شما مي پرسند.
اين مقاله همه ي آن چيزي است که بايد بدانيد.
در دهه ي 1370/ 1990، با نزديک شدن پايان قرن، جنبش هاي يکپارچه ي «تغييرات زمين» با انواع پيش بيني هاي هزاره اي شکل گرفتند: زمين لرزه ها، امراض، تغييرات محورهاي قطبي زمين، سُر خوردن قاره ها به درون درياها، سر برآوردن دوباره ي جزيره ي آتلانتيس از دريا و بسياري پيشگويي هاي ديگر. در انگلستان، روزنامه ي نيم قطع و مصوّر سان (Sun) «هزاره هاي حيرت آور از لذت صلح و شکوفايي» را پيش بيني کرد.
وقتي روز اول ژانويه 2000 آمد و بدون هيچ اتفاق بدي سپري شد، تمام توجهات به تاريخ «5/5/ 2000» متمرکز شد، يعني چند ماه بعد. بيشتر معتقدان به قدرت هم خطي سيارات فراموش کرده بودند که پيش تر هم سيارات هم خط شده اند و مصيبتي روي نداده است. تحولات ناگهاني ناشي از «اثر مشتري» که براي 19 اسفند 1360/ 10 مارس 1982 پيش بيني شده بودند نيز مدت ها داستان تيترهاي خبري بودند اما هرگز رخ ندادند.
به گفته ي ريچارد لَندِس، تاريخ دان دانشگاه بوستون و مدير مرکز مطالعات هزاره، «در طول تاريخ تعداد جنبش هاي پايان دنيا را شمارش خارج شده است و دست کم به صدها هزار مي رسد.» اما نمي توان افراد مشتاق پايان دنيا را ناديده گرفت و البته اين بار متفاوت است.
البته اين زمان در تقويم مايا پايان هزار سال نيست، بلکه پايان بکتون 13 است. تقويم مايا بر چرخه هاي متعددي از زمان تنظيم شده و بکتون (يا درست تر: بَک- تون) يکي ازآنها است. يک بکتون 144 هزار روز يا کمي بيش از 394 سال است.
محققان با استفاده از متون تاريخي و کتيبه هاي باستاني دريافتند که تقويم مايايي چگونه کار مي کرده است و به دقت تاريخ هاي «شمارش طويل» قوم مايا را با تاريخ هاي معادلشان در تقويم امروز بشر تطبيق داده اند. درست همان طور که ما امروزه سال هاي طي شده از رويدادهاي مهم و تاريخي يا فرهنگي (مانند تاريخ احتمالي تولد حضرت عيسي يا هجرت پيامبر اسلام از مکه به مدينه) را مي شماريم، زمان تمدن مايا هم از تاريخي با اهميت مذهبي و کيهاني آغاز شده است: تاريخ خلقت نظم دنياي امروزي، تاريخ شمارش طويل، همان شمارش روزهاي گذشته از آن آغاز اسطوره اي است. بيشتر کارشناسان بر اين باورند که نقطه اي آغاز برابر بوده با 11 آگوست سال 3114 پيش از ميلاد.
بيشتر فواصل زماني در تقويم مايايي مضرب هايي از 20 هستند. فاصله ي زماني 7200 روز (20×360) را به نام کاتون (ک-آتون) مي شناختند. هر 20 کاتون يک بکتون را مي ساختند (2×7200=144000 روز). هر چند برخي از کتيبه هاي باستاني گذشت 13 بکتون را ورق خوردن يک «هزاره» مي دانند، ديگر سنگ نوشته ها نشان مي دهند که تقويم همچنان ادامه دارد. مثلاً هر20 بکتون يک پيکتون را مي سازند.
تا همين اواخر، هيچ کس توجه خاصي به پايان بکتون 13 نکرده بود. در سال 1354/ 1975، فرانک واترز، نويسنده ي کتاب هاي خيالي، بخش کوچکي از کتابش، جذبه ي معنوي مکزيک Mexico، Mystique)، را به اين موضوع اختصاص داد. او فواصل زماني 13- بکتوني را به عنوان «چرخه ي بزرگ مايايي» در نظر گرفت و مدت آن را زياد و 5200 سال برآورد کرد و پنج عدد از اين چرخه ها را با پنج دوران اسطوره اي معادل قرار داد که هر کدام با نابودي و تولد دوباره ي جهان به پايان مي رسيدند. هيچ سنت واقعي مايايي پشت هيچ کدام از اين ها نيست.
واترز همچنين تاريخ پايان يافتن احتمالي اين تقويم را به اشتباه محاسبه کرده است. «پايان چرخه ي بزرگ ... در 24 دسامبر 2011 ميلادي رخ مي دهد.» او زمان «نابودي جهان با زمين لرزه هاي فاجعه بار» را اعلام کرد. اينک با داشتن زمان دقيق، گردونه ي پايان جهان به چرخش درآمد.
کتاب ديگري در سال 1354/ 1975 نيز به تقويم مايايي توجه کرده است. دنيس و تِرِنس مک کنا در کتاب The Invisible Landscape: Mind, Hallucinogens, and the I Chaing به اين موضوع پرداختند. در اين کتاب دست کم تاريخ پايان بکتون 13 درست محاسبه شده بود: 21 دسامبر 2012. در اين کتاب همچنين به اين نکته اشاره شده که اين تاريخ زمان انقلاب زمستاني است؛ به نوشته ي آنها، «زماني که خورشيد در صورت فلکي قوس، در فاصله ي حدود 3 درجه اي مرکز کهکشان، قرار دارد که تصادفاً در 2 درجه اي نوار دايره البروج هم قرار دارد. چون نقطه ي انقلاب زمستاني جلو مي افتد و نزديک و نزديک تر مي شود به نقطه اي بر دايره البروج که در نهايت مرکز کهکشان را مي پوشاند.» در واقعيت اين اتفاق هرگز رخ نمي دهد اما اصلاً اهميت هم ندارد. آنها کل اين آرايش را با مفهوم نو شدن جهان مرتبط کردند و سال 1391/ 2012 را لحظه ي ممکن براي دگرگوني جهان دانستند.
علاقه ي وسيع تر به سال 1391/ 2012 در ابتدا در سال 1366/ 1987 بروز پيدا کرد خوزه آرگوليس (که بنا به نوشته ي پشت جلد کتابش «هنرمند، شاعر، و مورخ روياگرا» است) در کتاب The Mayan Factor: Path Beyond Technology دوره ي 13- بکتوني را با «پرتو» نامحسوسي از مرکز کهکشان راه شيري مرتبط کرد. به گفته ي آرگوليس، ماياها مي دانستند ما چه زماني وارد اين پرتو مي شويم و چه زماني آن را ترک مي کنيم و چرخه ي 13- بکتوني خود را چنان تنظيم کردند که عبور ما را از ميان آن به دقت نشان دهد. او ادعا مي کند که اين پرتو همچون «ريسمان نامرئي حيات کهکشاني» عمل مي کند که مردم، زمين، خورشيد و مرکز کهکشان را به هم مرتبط مي کند. نه در سنت ماياها و نه در نجوم امروز دليلي براي وجود چنين پرتويي وجود ندارد و در عوض از فلسفه ي شخصي آرگوليس ريشه گرفته است که بر«اصل تشديد هماهنگ» تأکيد دارد. آرگوليس همچنين نتيجه مي گيرد که سيارات ژيروسکوپ هايي هماهنگ در کهکشان اند که در تنظيم جهت و مختصات پرتو نامرئي مرکز کهکشان نقش دارند؛ پرتويي که بر روند تحول هر چيزي که داراي دي ان اي است اثر مي گذارد. بنابراين سال 1391/ 2012 نسخه ي ديگري از همان آخر الزمان است.
در سال 1365/ 1987، آرگوليس و پيروانش، با ايجاد هياهويي جهاني، پيش بيني کردند که در روزهاي 16 و 17 آگوست همان سال يک «همگرايي هماهنگ» مايايي - کهکشاني رخ مي دهد. اين رويداد به پديده اي جهاني تبديل شد و هزاران نشست در «محل هاي طبّ سوزني» در سراسر دنيا برگزار شد تا يک «خازن گردآورنده ي زيستي - الکترومغناطيسي واحد و هماهنگ» توليد شود. «متأسفانه» آن روز هم بدون هيچ اتفاق خاصي، جز داستان هاي رنگارنگ روزنامه اي و طنز نامه ها، گذشت. (شخصيتي در يکي از اين داستان ها با اشتياق توضيح مي دهد که اين هم خطي ممکن است يا به طور گسترده موجب «يکي شدن موجودات زميني و الهي» شود يا شايد موجب نابودي هسته اي جهان ما شود. «به هر حال احتمالاً پايان منصفانه اي خواهد بود!»
در حقيقت در نجوم نمي توان به چنين «هم خطي کيهاني» با دقتي در حدّ سال هم اشاره کرد چه برسد به روز. اين هم خطي يا به تعريف امروزي و نسبتاً اختياري استواي کهکشاني و / يا ظاهر بصري راه شيري بستگي دارد. هيچ تعريف دقيقي از لبه هاي راه شيري وجود ندارد؛ خيلي مبهم اند و به شفافيت ديد شما بستگي دارند. (جنکينز مي گويد که خودش لبه هاي راه شيري را با ديدن آن از ارتفاع بيش از 3300 متري تعريف کرده است؛ يعني بسيار مرتفع تر از مکان هاي سکونت ماياها.) بنابراين، تعيين موقعيت بصري دقيق براي خط مرکزي آن بي معناست.
جنکينز تصديق مي کند که خورشيد انقلاب زمستاني در واقع زماني بين 1359/ 1980 تا 1395/ 2016 از مقابل مرکز راه شيري (از ديد ما) مي گذرد. درجاي ديگر او اين فاصله ي زماني نزديکي (خورشيد و مرکز کهکشان) را به دوره اي 900 ساله هم مي رساند و مي پذيرد که هم خطي نادقيقي هم وجود دارد که روز 21 دسامبر 2012 به طور دلبخواهي به آن نسبت داده شده است. در نجوم واقعي هيچ ارتباطي بين تاريخ پاياني بکتون 13 و هم خطي کهکشاني وجود ندارد. طرفداران موضوع اين ناسازگاري را هم قبول دارند و هم انکار مي کنند.
خورشيد انقلاب زمستاني در واقع هرگز مرکز حقيقي کهکشان را «نمي پوشاند». مرکز کهکشان منبع راديويي نقطه اي و نشان دهنده ي سياهچاله اي مرکزي راه شيري است. افزون بر اين، خورشيد انقلاب زمستاني تا 200 سال ديگر حتي از نزديکي اين نقطه هم نمي گذرد.
خود قوم مايا درباره ي پايان جهان چه فکري مي کردند؟ هيچ مدرکي در دست نداريم که نشان دهد از ديد آنها تقويم يا دوره اي جهاني در 21 دسامبر سال 2012 به صورتي خوش و يا / يا مصيبت بار به پايان برسد. در بسياري از متون شمارش طويل ماياها به تاريخ هايي بسيار بعد از بکتون 13 و حتي به پيکتون بعدي و فراتر از آن اشاره شده است. مثلاً در کتيبه اي از قرن هفتم ميلادي که به دستور شاه پاکال، پادشاه پالِنکه (Palenque) ساخته شده، پيش بيني شده که مراسمي به ياد بر تخت نشستن او در 15 اکتبر سال 4772 ميلادي برگزار خواهد شد!
در تمام متون کشف شده، آوانويسي شده، و ترجمه شده ي مربوط به شمارش طويل فقط در يکي به تاريخي مهم در سال 2012 اشاره شده است: لوح شماره ي 6 در سايت باستاني تمدن مايا در تورتوگرو در استان تاباسکو مکزيک. متن اين لوحه آسيب ديده است اما آنچه باقي مانده هم اشاره اي به پايان جهان ندارد.
به ويژه، چندين رشته از اين خيالات موهوم، شبحي اينترنتي را خلق کرده اند؛ سياره ي مخلفي نيبيرو: گلوله اي که زمين هدف آن است! چنين سياره اي وجود ندارد، هر چند اغلب آن را همان اِريس مي دانند؛ سياره اي کوتوله که در مداري آرام و دائمي فراتر از پلوتون به دور خورشيد مي گردد. البته، برخي اصرار دارند که توطئه اي از سوي ناسا در کار است و نيبيرو، که در حال نزديک شدن به ما و روشن تر شدن است، در نور روز هم از نيمکره ي جنوبي زمين ديده مي شود. البته قرار بود از بهار گذشته در آسمان نيمکره ي شمالي هم ديده شود. اما فعلاً که خبري از آن نيست!
در فضاي مجازي برخي هم که از هم خطي احتمالي خورشيد و مرکز کهکشان گيج شده اند ادعا مي کنند که خورشيد در حال سقوط به درون مرکز کهکشان است و زمين را هم به دنبال خود مي کشاند! و نتيجه ي پيش بيني شده؟ تغيير در محور قطبي زمين.
بيشتر چيزهايي که درباره ي سال 2012 ادعا مي شوند يکسره شبه علم اند؛ تفکرات واهي و پوچ، جنون و ناداني ديوانه وار، و انکار علم نجوم!
منبع: نشريه نجوم، شماره 192.
سال 2012 ميلادي مانند افرادي که اسمشان بد در مي رود شايعات و حرف و حديث هاي ترسناکي درباره اش پراکنده شده است. تا همين حالا بيش از نيم دوجين کتاب ترس هاي نجومي درباره ي آخر الزمان 2012 را به علاقه مندان مشتاق در بازار عرضه کرده اند. فيلم سينمايي جديدي که از جمعه دوم آبان امسال بر پرده ي سينماهاي جهان به نمايش درآمد فيلم 2012 بود؛ فيلم حادثه اي 200 ميليون دلاري که ظاهراً چنان طراحي و اجرا شده که رکورد همه ي نمايش هاي حادثه اي را بشکند: با صحنه هايي از ترَک خوردن قاره ها، سقوط شهاب سنگ ها، سوختن شهرها، و موجي از سونامي که هواپيمايي را به سوي ساختمان کاخ سفيد پرتاب مي کند. شعار فيلم چنين است: «حقيقت را دريابيد.» و در خبرها آمده که دو فيلم بزرگ ديگر نيز درباره ي آخر دنياي سال 2012 در حال توليد است.
اگر در اينترنت گشت بزنيد در مي يابيد که چرا اين همه به اين موضوع توجه مي شود. تمدن باستاني مايا ساکن در مکزيک و گواتمالا تقويمي داشتند که به زودي طومار زمان را در هم مي پيچد، منظومه شمسي را با قلب کهکشان هم خط مي کند، و سياره ي سرگرداني را در مسير برخوردي نابود کننده با زمين قرار مي دهد. يک تقويم باستاني و اين همه کار!
هيچ کدام از اين ها حقيقت ندارد. هر چند، مردم در اطراف شما احتمالاً کمي مي ترسند که نجوم جديد و رازهاي تمدن مايا براي رسيدن به پايان دنيا دست به يکي کرده باشند! اگر مردم بفهمند که شما منجم هستيد، خيلي زود در اين باره از شما مي پرسند.
اين مقاله همه ي آن چيزي است که بايد بدانيد.
تولد يک انديشه
در دهه ي 1370/ 1990، با نزديک شدن پايان قرن، جنبش هاي يکپارچه ي «تغييرات زمين» با انواع پيش بيني هاي هزاره اي شکل گرفتند: زمين لرزه ها، امراض، تغييرات محورهاي قطبي زمين، سُر خوردن قاره ها به درون درياها، سر برآوردن دوباره ي جزيره ي آتلانتيس از دريا و بسياري پيشگويي هاي ديگر. در انگلستان، روزنامه ي نيم قطع و مصوّر سان (Sun) «هزاره هاي حيرت آور از لذت صلح و شکوفايي» را پيش بيني کرد.
وقتي روز اول ژانويه 2000 آمد و بدون هيچ اتفاق بدي سپري شد، تمام توجهات به تاريخ «5/5/ 2000» متمرکز شد، يعني چند ماه بعد. بيشتر معتقدان به قدرت هم خطي سيارات فراموش کرده بودند که پيش تر هم سيارات هم خط شده اند و مصيبتي روي نداده است. تحولات ناگهاني ناشي از «اثر مشتري» که براي 19 اسفند 1360/ 10 مارس 1982 پيش بيني شده بودند نيز مدت ها داستان تيترهاي خبري بودند اما هرگز رخ ندادند.
به گفته ي ريچارد لَندِس، تاريخ دان دانشگاه بوستون و مدير مرکز مطالعات هزاره، «در طول تاريخ تعداد جنبش هاي پايان دنيا را شمارش خارج شده است و دست کم به صدها هزار مي رسد.» اما نمي توان افراد مشتاق پايان دنيا را ناديده گرفت و البته اين بار متفاوت است.
ورق خوردن تقويم
البته اين زمان در تقويم مايا پايان هزار سال نيست، بلکه پايان بکتون 13 است. تقويم مايا بر چرخه هاي متعددي از زمان تنظيم شده و بکتون (يا درست تر: بَک- تون) يکي ازآنها است. يک بکتون 144 هزار روز يا کمي بيش از 394 سال است.
محققان با استفاده از متون تاريخي و کتيبه هاي باستاني دريافتند که تقويم مايايي چگونه کار مي کرده است و به دقت تاريخ هاي «شمارش طويل» قوم مايا را با تاريخ هاي معادلشان در تقويم امروز بشر تطبيق داده اند. درست همان طور که ما امروزه سال هاي طي شده از رويدادهاي مهم و تاريخي يا فرهنگي (مانند تاريخ احتمالي تولد حضرت عيسي يا هجرت پيامبر اسلام از مکه به مدينه) را مي شماريم، زمان تمدن مايا هم از تاريخي با اهميت مذهبي و کيهاني آغاز شده است: تاريخ خلقت نظم دنياي امروزي، تاريخ شمارش طويل، همان شمارش روزهاي گذشته از آن آغاز اسطوره اي است. بيشتر کارشناسان بر اين باورند که نقطه اي آغاز برابر بوده با 11 آگوست سال 3114 پيش از ميلاد.
بيشتر فواصل زماني در تقويم مايايي مضرب هايي از 20 هستند. فاصله ي زماني 7200 روز (20×360) را به نام کاتون (ک-آتون) مي شناختند. هر 20 کاتون يک بکتون را مي ساختند (2×7200=144000 روز). هر چند برخي از کتيبه هاي باستاني گذشت 13 بکتون را ورق خوردن يک «هزاره» مي دانند، ديگر سنگ نوشته ها نشان مي دهند که تقويم همچنان ادامه دارد. مثلاً هر20 بکتون يک پيکتون را مي سازند.
تا همين اواخر، هيچ کس توجه خاصي به پايان بکتون 13 نکرده بود. در سال 1354/ 1975، فرانک واترز، نويسنده ي کتاب هاي خيالي، بخش کوچکي از کتابش، جذبه ي معنوي مکزيک Mexico، Mystique)، را به اين موضوع اختصاص داد. او فواصل زماني 13- بکتوني را به عنوان «چرخه ي بزرگ مايايي» در نظر گرفت و مدت آن را زياد و 5200 سال برآورد کرد و پنج عدد از اين چرخه ها را با پنج دوران اسطوره اي معادل قرار داد که هر کدام با نابودي و تولد دوباره ي جهان به پايان مي رسيدند. هيچ سنت واقعي مايايي پشت هيچ کدام از اين ها نيست.
واترز همچنين تاريخ پايان يافتن احتمالي اين تقويم را به اشتباه محاسبه کرده است. «پايان چرخه ي بزرگ ... در 24 دسامبر 2011 ميلادي رخ مي دهد.» او زمان «نابودي جهان با زمين لرزه هاي فاجعه بار» را اعلام کرد. اينک با داشتن زمان دقيق، گردونه ي پايان جهان به چرخش درآمد.
کتاب ديگري در سال 1354/ 1975 نيز به تقويم مايايي توجه کرده است. دنيس و تِرِنس مک کنا در کتاب The Invisible Landscape: Mind, Hallucinogens, and the I Chaing به اين موضوع پرداختند. در اين کتاب دست کم تاريخ پايان بکتون 13 درست محاسبه شده بود: 21 دسامبر 2012. در اين کتاب همچنين به اين نکته اشاره شده که اين تاريخ زمان انقلاب زمستاني است؛ به نوشته ي آنها، «زماني که خورشيد در صورت فلکي قوس، در فاصله ي حدود 3 درجه اي مرکز کهکشان، قرار دارد که تصادفاً در 2 درجه اي نوار دايره البروج هم قرار دارد. چون نقطه ي انقلاب زمستاني جلو مي افتد و نزديک و نزديک تر مي شود به نقطه اي بر دايره البروج که در نهايت مرکز کهکشان را مي پوشاند.» در واقعيت اين اتفاق هرگز رخ نمي دهد اما اصلاً اهميت هم ندارد. آنها کل اين آرايش را با مفهوم نو شدن جهان مرتبط کردند و سال 1391/ 2012 را لحظه ي ممکن براي دگرگوني جهان دانستند.
علاقه ي وسيع تر به سال 1391/ 2012 در ابتدا در سال 1366/ 1987 بروز پيدا کرد خوزه آرگوليس (که بنا به نوشته ي پشت جلد کتابش «هنرمند، شاعر، و مورخ روياگرا» است) در کتاب The Mayan Factor: Path Beyond Technology دوره ي 13- بکتوني را با «پرتو» نامحسوسي از مرکز کهکشان راه شيري مرتبط کرد. به گفته ي آرگوليس، ماياها مي دانستند ما چه زماني وارد اين پرتو مي شويم و چه زماني آن را ترک مي کنيم و چرخه ي 13- بکتوني خود را چنان تنظيم کردند که عبور ما را از ميان آن به دقت نشان دهد. او ادعا مي کند که اين پرتو همچون «ريسمان نامرئي حيات کهکشاني» عمل مي کند که مردم، زمين، خورشيد و مرکز کهکشان را به هم مرتبط مي کند. نه در سنت ماياها و نه در نجوم امروز دليلي براي وجود چنين پرتويي وجود ندارد و در عوض از فلسفه ي شخصي آرگوليس ريشه گرفته است که بر«اصل تشديد هماهنگ» تأکيد دارد. آرگوليس همچنين نتيجه مي گيرد که سيارات ژيروسکوپ هايي هماهنگ در کهکشان اند که در تنظيم جهت و مختصات پرتو نامرئي مرکز کهکشان نقش دارند؛ پرتويي که بر روند تحول هر چيزي که داراي دي ان اي است اثر مي گذارد. بنابراين سال 1391/ 2012 نسخه ي ديگري از همان آخر الزمان است.
در سال 1365/ 1987، آرگوليس و پيروانش، با ايجاد هياهويي جهاني، پيش بيني کردند که در روزهاي 16 و 17 آگوست همان سال يک «همگرايي هماهنگ» مايايي - کهکشاني رخ مي دهد. اين رويداد به پديده اي جهاني تبديل شد و هزاران نشست در «محل هاي طبّ سوزني» در سراسر دنيا برگزار شد تا يک «خازن گردآورنده ي زيستي - الکترومغناطيسي واحد و هماهنگ» توليد شود. «متأسفانه» آن روز هم بدون هيچ اتفاق خاصي، جز داستان هاي رنگارنگ روزنامه اي و طنز نامه ها، گذشت. (شخصيتي در يکي از اين داستان ها با اشتياق توضيح مي دهد که اين هم خطي ممکن است يا به طور گسترده موجب «يکي شدن موجودات زميني و الهي» شود يا شايد موجب نابودي هسته اي جهان ما شود. «به هر حال احتمالاً پايان منصفانه اي خواهد بود!»
حدس بازي کيهاني
در حقيقت در نجوم نمي توان به چنين «هم خطي کيهاني» با دقتي در حدّ سال هم اشاره کرد چه برسد به روز. اين هم خطي يا به تعريف امروزي و نسبتاً اختياري استواي کهکشاني و / يا ظاهر بصري راه شيري بستگي دارد. هيچ تعريف دقيقي از لبه هاي راه شيري وجود ندارد؛ خيلي مبهم اند و به شفافيت ديد شما بستگي دارند. (جنکينز مي گويد که خودش لبه هاي راه شيري را با ديدن آن از ارتفاع بيش از 3300 متري تعريف کرده است؛ يعني بسيار مرتفع تر از مکان هاي سکونت ماياها.) بنابراين، تعيين موقعيت بصري دقيق براي خط مرکزي آن بي معناست.
جنکينز تصديق مي کند که خورشيد انقلاب زمستاني در واقع زماني بين 1359/ 1980 تا 1395/ 2016 از مقابل مرکز راه شيري (از ديد ما) مي گذرد. درجاي ديگر او اين فاصله ي زماني نزديکي (خورشيد و مرکز کهکشان) را به دوره اي 900 ساله هم مي رساند و مي پذيرد که هم خطي نادقيقي هم وجود دارد که روز 21 دسامبر 2012 به طور دلبخواهي به آن نسبت داده شده است. در نجوم واقعي هيچ ارتباطي بين تاريخ پاياني بکتون 13 و هم خطي کهکشاني وجود ندارد. طرفداران موضوع اين ناسازگاري را هم قبول دارند و هم انکار مي کنند.
خورشيد انقلاب زمستاني در واقع هرگز مرکز حقيقي کهکشان را «نمي پوشاند». مرکز کهکشان منبع راديويي نقطه اي و نشان دهنده ي سياهچاله اي مرکزي راه شيري است. افزون بر اين، خورشيد انقلاب زمستاني تا 200 سال ديگر حتي از نزديکي اين نقطه هم نمي گذرد.
خود قوم مايا درباره ي پايان جهان چه فکري مي کردند؟ هيچ مدرکي در دست نداريم که نشان دهد از ديد آنها تقويم يا دوره اي جهاني در 21 دسامبر سال 2012 به صورتي خوش و يا / يا مصيبت بار به پايان برسد. در بسياري از متون شمارش طويل ماياها به تاريخ هايي بسيار بعد از بکتون 13 و حتي به پيکتون بعدي و فراتر از آن اشاره شده است. مثلاً در کتيبه اي از قرن هفتم ميلادي که به دستور شاه پاکال، پادشاه پالِنکه (Palenque) ساخته شده، پيش بيني شده که مراسمي به ياد بر تخت نشستن او در 15 اکتبر سال 4772 ميلادي برگزار خواهد شد!
در تمام متون کشف شده، آوانويسي شده، و ترجمه شده ي مربوط به شمارش طويل فقط در يکي به تاريخي مهم در سال 2012 اشاره شده است: لوح شماره ي 6 در سايت باستاني تمدن مايا در تورتوگرو در استان تاباسکو مکزيک. متن اين لوحه آسيب ديده است اما آنچه باقي مانده هم اشاره اي به پايان جهان ندارد.
توطئه ي پنهاني ناسا
به ويژه، چندين رشته از اين خيالات موهوم، شبحي اينترنتي را خلق کرده اند؛ سياره ي مخلفي نيبيرو: گلوله اي که زمين هدف آن است! چنين سياره اي وجود ندارد، هر چند اغلب آن را همان اِريس مي دانند؛ سياره اي کوتوله که در مداري آرام و دائمي فراتر از پلوتون به دور خورشيد مي گردد. البته، برخي اصرار دارند که توطئه اي از سوي ناسا در کار است و نيبيرو، که در حال نزديک شدن به ما و روشن تر شدن است، در نور روز هم از نيمکره ي جنوبي زمين ديده مي شود. البته قرار بود از بهار گذشته در آسمان نيمکره ي شمالي هم ديده شود. اما فعلاً که خبري از آن نيست!
در فضاي مجازي برخي هم که از هم خطي احتمالي خورشيد و مرکز کهکشان گيج شده اند ادعا مي کنند که خورشيد در حال سقوط به درون مرکز کهکشان است و زمين را هم به دنبال خود مي کشاند! و نتيجه ي پيش بيني شده؟ تغيير در محور قطبي زمين.
بيشتر چيزهايي که درباره ي سال 2012 ادعا مي شوند يکسره شبه علم اند؛ تفکرات واهي و پوچ، جنون و ناداني ديوانه وار، و انکار علم نجوم!
منبع: نشريه نجوم، شماره 192.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}